معنی خالق اثر معراج السعادت

حل جدول

خالق اثر معراج السعادت

ملااحمد نراقی


نویسنده اثر معراج السعادت

ملا احمد نراقی


معراج

وسیله عروج

رفتن به سوی آسمان، به بالا رفتن، عروج

رفتن به سوی آسمان، به بالا رفتن، عروج، وسیله عروج


خالق اثر طاقدیس

ملااحمد نراقی

لغت نامه دهخدا

معراج

معراج. [م ِ](ع اِ) نردبان. مَصعَد. مَعرَج. مِعرَج. ج، معاریج.(منتهی الارب)(از اقرب الموارد). آلت عروج و آن نردبان است.(غیاث)(آنندراج). نردبان و جای بالا رفتن و بلند گردیدن.(ناظم الاطباء). ||(اِخ) عروج و صعود بر آسمانها که ویژه ٔ حضرت رسول اکرم بود.(لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی جعفر سجادی). عروج پیغمبر اسلام به آسمان و آن به بیست و ششم ماه رجب بوده است.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در مدارج النبوه نوشته که از اخص خصایص و اشرف فضایل و کمالات و ابهر معجزات و کرامات تشریف و تخصیص الهی جل و علا مر آن حضرت را(ص) به فضیلت اسراء و معراج است که هیچکس از انبیا ورسل را به آن مشرف و مکرم نگردانیده و به جایی که او را رسانید و آنچه او را نمود هیچکس را نرسانید و ننمود سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا. اسراء که بردن آن حضرت است از مکه به مسجد اقصی ثابت است به کتاب اﷲ و منکر آن کافر است و از آنجا به آسمان بردن که معراج نام آن است ثابت است به احادیث مشهور که منکر آن مبتدع و فاسق و مخذول است. و... صحیح آن است که وجود اسراء و معراج همه در بیداری و به جسد بود و جمهور علما از صحابه و تابعین و اتباع و من بعدهم از محدثین و فقها و متکلمین بر این اند و متوارد است بدان احادیث صحیحه و اخبار صریحه و بعضی برآنند که به روح بود در منام و جمعی برآنند که قضیه متعدد بود در یک وقت در یقظه به جسد و در اوقات دیگر در منام به روح، بعضی در مکه بود و بعضی در مدینه و با وجود آن اتفاق دارند همه که رؤیای انبیا وحی است که راه نیست شبهه را در آن و بیدار است دل ایشان در آن و پوشیده است چشم ایشان چنانکه پوشیده می گردد چشم در وقت حضور و مراقبه تا شاغل نگردد چیزی از محسوسات.(آنندراج):
بر بام سدره تا در ادنی فکنده رخت
روح القدس دلیلش، معراج نردبان.
خاقانی.
در بارگاه صاحب معراج هر زمان
معراج دل به جنت مأوی برآورم.
خاقانی.
شب از چتر معراج او سایه ای
وز آن نردبان آسمان پایه ای.
نظامی(شرفنامه چ وحید ص 17).
ز معراج او در شب ترکتاز
معرج گران فلک را طراز.
نظامی(شرفنامه چ وحید ص 17).
- شب معراج، شبی که آن حضرت صلی اﷲعلیه وآله به امر خداوند تبارک و تعالی عروج کرد به سوی خدا و نزدیک گردید به وی و به مقامی رسید که هیچ یک از خلایق به آن مقام نرسیده و نخواهند رسید.(ناظم الاطباء):
زانکه پیغمبر شب معراج تا بر ساق عرش
از شرف شد نه ز خفتن سر به غار ای ناصبی...
ناصرخسرو.
چشمه ٔ خورشید که محتاج اوست
نیم هلال از شب معراج اوست
تخت نشین شب معراج بود
تخت نشان کمر و تاج بود.
نظامی(مخزن الاسرار چ وحیدص 13).
- لیلهالمعراج، شب معراج. رجوع به ترکیب قبل شود.
||(اِمص) درشواهد زیر به معنی مطلق عروج و به بالا برشدن آمده است:
چون برایشان به سر آمد شب معراجی
رزبان آمد تازنده چو حجاجی.
منوچهری(دیوان چ دبیرسیاقی ص 203).
آواز ز عشاق برآمد که فلان شب
معراج دگر نوبت خاقانی ما بود.
خاقانی.
هر دمی او را یکی معراج خاص
بر سر تاجش نهد حق تاج خاص.
مولوی.


خالق

خالق. [ل ِ] (ع ص) نو بیرون آورنده بر مثال سابق. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). آفریدگار. (مهذب الاسماء). آفریننده. مقابل مخلوق. مُوجِد. مُبدِع بوجودآورنده. فاطر. ج، خالقون، خالقین: هل من خالق غیر اﷲ. (قرآن 3/35). || از صفات باری تعالی. (آنندراج) (منتهی الارب): و اذ قال ربک للملائکه اًنی خالق بشراً من صلصال من حماء مسنون. (قرآن 28/15). ذلکم اﷲ ربکم لااله الاهو خالق کل شی ٔ فاعبدوه و هو علی کل شی ٔ وکیل. (قرآن 62/40). هو اﷲ الخالق الباری ٔ المصور له الاسماء الحسنی... (قرآن 24/59).
ای غافل از شمار چه پنداری
کت آفرید خالق بیکاری.
رودکی.
کجا ز عیب ملوک زمانه یاد کنند
بری بود ز نقائص چو خالق سبحان.
فرخی.
داده ست بدو ملک جهان خالق معبود
با خالق معبود کسی را نبود کار.
منوچهری.
مقدار الاعمار و خالق اللیل و النهار... روزگار عمر و مدت پادشاهی این مقدار نهاده بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب پیشاوری ص 384).
کی بازگشت خواهی زی خالق ای برادر
آنگه که بهر خدمت مخلوق را نشائی.
ناصرخسرو.
اختلاف میان ایشان در معرفت خالق... هر چه ظاهرتر بود. (کلیله و دمنه). و همه به وحدانیت خالق و رازق خویش معترف میباشند. (کلیله و دمنه).
قفل بر دلهای ما بنهاد حق
کس نداند برد بر خالق سبق.
مولوی.
|| اندازه کننده. (مهذب الاسماء). || صانع ادیم و مانند آن. (آنندراج) (منتهی الارب).

فرهنگ معین

معراج

(مِ) [ع.] (اِ.) نردبان، پلکان، آنچه به وسیله آن بالا روند. ج. معارج.

نام های ایرانی

معراج

پسرانه، بالارفتن، عروج

فرهنگ فارسی هوشیار

معراج

نردبان و جای بالا رفتن و بلند گردیدن

فرهنگ فارسی آزاد

معراج

مِعراج، نردبان، پلّکان، آنچه به وسیله آن بالا روند (جمع: مَعارِیج)، آنچه رسول الله با آن عروج فرمودند، در فارسی به خود عروجِ آن حضرت در لَیلَهُ الاِسراء نیز مِعراج می گویند،

فرهنگ عمید

معراج

[جمع: معارج و معاریج] عروج، بالا رفتن،
(تصوف) پیوستن روح به عالم غیب و مجردات،
(اسم) [جمع: معارج و معاریج] [قدیمی] نردبان، پلکان،

مترادف و متضاد زبان فارسی

معراج

صعود، عروج، پلکان، نردبان،
(متضاد) نزول، هبوط

فارسی به عربی

معراج

صعود

معادل ابجد

خالق اثر معراج السعادت

2312

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری